خرید فایل

خرید فایل، تحقیق، مقاله، پایان نامه، طرح توجیهی

خرید فایل

خرید فایل، تحقیق، مقاله، پایان نامه، طرح توجیهی

رمان مرده شور(بسیار جذاب)


» :: افسانه مرده شور(بسیار جذاب)
رمانی بسیار جالب و خواندنی  توصیه میکنم بخرید و دانلود کنید

سه بخش کتاب تاریخی فوق العاده سینوهه(کتاب پزشک مخصوص فرعون)


» :: سه بهر کتاب تاریخی بالا العاده سینوهه(کتاب پزشک مخصوص فرعون)
نام من ،نویسنده این کتا ب (سینوهه) است و خود این تذکره ر ا برای مدح خدایان نمی نویسم زیرا از خدایان خسته شده ا م .من
این تذکره را برای مدح فراعنه نمی نویسم زیرا از فراعنه هم به تنگ آمده ا م .من این کتاب را تنها برای خودم می نویسم
بدون اینکه در انتظار اجرت باشم الا اینکه بخواهم نام خود را در جهان باقی بگذارم.
ثانیه اندازه در زندگی از فرعون ها و مردم زجر کشیده ام که از همه چیز حتی امیدواری تحصیل نام جاوید،سیرم.
من این کتاب را فقط برای این مینویسم که خود را راضی کنم و تصورمینمایم که یگانه نویسنده باشم که بدون هیچ منظور
مادی و معنوی کتابی می نویس م .هرچه تا امروز نوشته شد ه ، یا برای این بوده که به خدایان خوش ا مد بگویند یا از بهر این که
آدم را راضی کنند.
من فرعونها را جزو انسان می دانم زیرا آنها با ما فرقی ندارند ومن این سوژه را از روی ایمان می گویم.
من چون حکیم فرعونهای مصر بودم از نزدی ک ،روز و ش ب ،با فراعنه حشر و نشر داشتم و می دانم که آنها از بابت ضعف و
ترس و ز بونی و احساسات قلبی مثل ما هستن د .حتی ار یک فرعون را هزارمرتبه بزرگ کنند واو را درشمارخدایان درآورند
بازانسان است ومثل ما می باش د .آنچه حرف امروزنوشته شد ه ،به ید کاتبینی تحریرگردیده که مطیع امرسلاطین بوده اند
وبرای این مینوشتند که حقایق رادگرگون کنند.من تاامروزیک تذکره ندیده مادر که درآن،حقیقت نوشته شده باشد.
درکتابها الا به سمت خدایان تملق گفته اند یا به مردم یعنی به فرعو ن .دراین دنیا تا امروزدرهیچ کتاب و نوشت ه ،حقیقت وجود
نداشته است سرپرست تصورمی کنم که بعد ازاین هم درکتابها حقیقت وجود نخواهد داشت.
امکان‌پذیر است که پوشاک و زبان و رسوم وآداب و معتقدات مردم عوض شود ولی حماقت آنه ا عوض نخواهد شد و درتمام
اعصارمی استطاعت به سمت وسیله گفته ها ونوشته های دروغ مردم را فریفت. زیرا
همانطور که مگس،عسل را دوست دارد،مردم هم دروغ و تزویر و بشارت های پوچ را که هرگز عملی نخواهد شد دوست می دارند.
آیا آغار ی بینید که آدم چگونه در میدا ن ،اطراف نقال ژنده پوش را که روی خاک نشسته ولی دم از زر و گوهرمی زند و به
آدم بشارت گنج می دهد می گیرند و به حرفهای او گوش می دهند.
ولی خود که آوازه م (سینوهه) می باشد ا ز دروغ دراین آخر عم ر ،نفرت دارم و به همین جهت این کتاب را برای خ و د می نویسم نه
دیگران.
من نمی خواهم کسی کتاب مرا بخواند و تمجید کن د .نمی خواهم بچه‌ها باب مدارس عبارات کتاب مرا روی الواح بنویسن د واز
روی آن ریاضت نماین د .من نمی خواهم که خردمندان د ر موقع صحبت از عبارات کتاب من مثال بیاورند و بدین وسیله علم و
حقیر خود را به سمت ثبوت برسانند.
هرکس که چیزی می نویسد آرزومند است که دیگران بعد از و ی ،کتابش را بخوانند وتمجیدش کنند و نامش را فراموش
ننمایند.به سمت همین جهت ایمان خود را زیرپا می گذارد وهمرنگ جماعت باده شود و مهمل ترین و سخیف ترین گفته ها را که
خود بدان معتقد تلف می نویسد تا اینکه دیگ ر ان او را آفرین‌خوانی و تمجید نماین د .ولی من چون نمی خواهم کسی کتاب مرا
بخواند هم‌صبغه انجمن نمی شوم و اوهام وخرافات او را تجلیل نمی کنم.
من عقیده دارم که انسان تغییرنمی کند بیکاره یکصدهزارسال ازاو بگذر د .یک آدم رااگردررودخانه فرو کنید به محض اینکه
لباسهای او خشک ش د ،همان است که رایحه د . یک انسان را اگر گرفتاراندوه نمایید از کرده های پیش پشیمان می شو د ،ولی
همین که اسف او از بین رفت،به وضع اول برمی گردد و همانطور خودبین و بیرحم می شود.
برای‌اینکه چهره و رنگ بعضی از اشیاء و کلمات بعضی از اقوام تغییر می کند و بعضی از اغذیه و البس ه امروز متداول می شود که
دیروز نبود ،مردم تصورمی نمایند که امروزغیراز دیروزاست. سرپرست خود می دانم چنین نیست ودرآینده هم مثل امروز ومانند
دیروز کسی حقیقت را دوست نمی دارد.بنابراین نمی خواهم کسی کتاب مرا بخواند و میل دارم که باب آینده خامل بمانم.
من این کتاب را برای این می نویسم که میدان م . ودانایی من بسان تیزاب دل انسان را میخورد و اگر انسان دانایی خود را به
3
دیگری نگوید ،قلب او از بین می رو د .من نمی توانم دانایی ام را به سمت کسی بگویم و لذا آن را برای خویش می نویسم حرف بدین
وسیله خود را تسکین بدهم.
من درمدت حیات خود چیزها دیدم. من مشاهده کردم که پسری برابر دیده من پدر خود را کشت.
دیدم که فقرا علیه اغنیا ء ،حتی اشکوبه خدایان اغتشاش کردن د .دیدم کسانی که در ظروف زرین شراب می آشامیدن د ،کناررودخانه،با
کف دست آب مینوشیدن د .دیدم کسانی که زر خود با باسکول وزن می اجرا کردن د ، زن خود را برای یک دس  تبند مسی به
سیاهپوستان فروختند حرف اینکه بتوانند از بهر اطفال همان زن، نان خریداری کنند.
درگذشته جای من در کاخ فرعون باب طرف راست او حیات و بزرگانی که صدها غلام داشتند به من تملق می گفتند و برای من
هدایا باده فرستادند و دارای گردنبند ذهب بودم. امروز دراینجا،که نقطه ایا واقع درساحل دریای مشرق است،زندگی باده کنم ولی
ثروت خود از بین نرفته وهم چنان توانگر می باشم و غلامانم دو دست را روی زانو می گذارند و مقابلم سر فرود می آورند.
علت اینکه مرا ازمصروشهرطبس تبعید کردند وبه ایدون فرستادند این است که خود درزندگ ی ،همه چیزداشت م ،می خ واستم
چیزی به دست بیاور م ،که بایسته به سمت دست آوردن آن این است که انسان همه چیز را ازدست بده د .من می خواستم که حقیقت
حکمفرما باشد و ریا و دروغ و ظاهرسازی از بین برود و نمی دانستم که حکمفرمایی حقیقت در زندگی انسا ن ،امری غیرممکن
است و هرکس که راستگو باشد و با راستگوی ی زندگی کند باید تمام جسم را از دست بدهد و من باید خیلی خوشوقت باشم که
هنوز تمکن خویش را حفظ کرده ام.

کتاب به جهنم: مجموعه داستان


» :: کتاب به جهنم: مجموعه داستان

مجموعه حکایت به جهنم اثری خواندنی از خشایار مصطفوی...

قسمتی از کتاب :

صبح که چشماناش را قید اسم کرد، احساس کرد چیزی گم شده است یا باید چیزی را بیاد آورد که نمیآورد. رغبتی از بهر بلند شدن از رختخواب نداشت. بلند میشد که چه کند؟ باران، از صدا یا بویش میشد فهمید که هنوز میبارد. چهار روز متوالی، از وقتی به شمال آمده بودند، یکسره و دایماً باریده بود و او و همسراش را باب ویلا زندانی کرده بود. احتمالا در بیرون، ماء همه جا را فراگرفته بود. میتوانست سابق خود اندیشه کند، پیادهروهای گلی، خیابانهای خالی نمناک، خیس شدن لباسها و خشک نشدن، عطسهها و سرفههای خشک، « بد موقعی و برای مسافرت انتخاب کردم » : برای چندمین بار به سمت خویش گفت...


کتاب داستان‌های عبرت انگیز


» :: کتاب داستان‌های عبرت انگیز

داستان‌هایی اعتبار انگیز اما واقعی بر گرفته از اقبال حوادث روزنامه صبح خراسان ...

سیاهه داستان‌ها:

- پسر پاستوریزه

- حماقت مداوم

- خواستگار خوش یگان نظامی

- انباز تعیش

- خود ارجمند شدم

- نگاه درست

- از چاله به سمت بئر افتادن

- از دوستی خیابانی حرف سقط جنین

- اتکا بی جا

- تعیین اشتباه

- بی تفاوتی زوج و خیانت برابر

- تاوان عاطفه

- تصمیم اشتباه

- حیله شیطانی

- و ده‌ها حکایت دیگر...